ده ماهگي پرنسس و كلي عكساي جديد❤️🥰...
ده ماه ِ شدي ستاره ي من...❤️ده ماه عاشقي....ده ماه دلبري...ده ماه مادري... ده ماه كودكي ... دختركم بي بهانه وعاشقانه مادرانه هايم را برايت مينويسم .... از اولين هاي من و تو تا بينهايت هايمان.... مينويسم تا بماند تمام لحظاتِ نابيُ كِ خودت ثبت کردی... مينويسم تا هر لحظه از بالندگيت را نفس بكشم ...مرسی ک هستی زندگانیم❤️
امروز ده ماهه شدي زيباي من...
و كلي كاراي قشنگ انجام داديم ....براي اولين رفتيم دريا و انداختيمت تو اب.... ألبته پيشنهاد بابايي بود هاااا سه تايي رفتيم .... خوش گذشت
اولش از اب ترسيدي ولي بعدش ديگه خوشت اومد تو اين دو سه روزه هوا عالي شده هر روز برنامه اب بازي داريم و اينكه تو اين چن روزه شما لباساي نازك و كوتاه ميپوشی ب خاطر اینکه خیلی حساسی زود مریض میشی ....مامانم تو این چن روز کلی عکس ازت گرفته ...
اينم ي عكس ك بغل بابايي بودي بابا بزرگ ميگفت بيا بعلم نميومدي
اينجام من خودمو كشتم نيومدي بعلم ٢٠ ديقه معطل بوديم ك شما با خواست خودشون بيايين بعلم نه بالجباز😐
اينم عكسايي ك چن وقته هي ميگيرم از تو و بابايي 💕🥰
اين جام بابايي رو يشكون گرفتي 🥰😅
گلاي رو سرتم مامان بزرگي واست درست كرده ...
عزيزه مامان اينجام رفته بوديم مالمو عروسي فرزانه جان .... دختر خوبي بودي هاااااا منو تو خاله جون رفته بوديم....
ألبته بگم تو رآه دختر خوبي بودي وقتي رسيديم شروع كردي ب بي قراري و گريه هاي الكي .... و ب خاطر همين فردا زود برگشتيم .... ي روز استكهلم مونديم اومديم خونه .... پدر منو خاله جونو در أورده بودي شب اول كلا خاله جون بيدار بود بآهات .... خيلي خسته شده بود ...