ي روزه عالي ....با دايي
انيسا خانمي امروز ي روز عالي داشتي دل درد نشدي ....و مامان خوشحال بود .... اميدوارم زودتر بزرگ شي اين دوران دل درديو طي كني فرشته ي من .... ساعت يك شب اومديم خونه بابا بزرگي حال مامان بزرگ ي خورده خوب بنود .... زنگ زديم امبولانس مامان بزرگو چك كردن و رفتن ساعت سه شد بابايي و بابا بزرگ رفتن خونه دوستاشون و من و تو دايي حميد و مامان بزرگ مونديم.... انقد ازت دايي عكس گرفت ك نگو بعدش جفت خاله هات ساعت ٤ صب زنگ زدن و دارن با تو حرف ميزنن توام همچين ميخندي واسوشن ك نگو.... دايي حميد از ساعت ٦ صب تا ٨ صب با تو بود ماماني خسته بود خوابيد .... دايي باهات حرف ميزد پوشكتو عوض ميكرد .... حرير ماساژ شكمم داد .... خلاصه ماماني دايي خيلي اذيت شد ولي خيلي خوشحال بود ك تونسته بود مراقبت ازت كرده و باهات وقت گزرونده....ي شب عالي بووووود كلي خنديدم كلي خوش گزرونيديم با تووووووو