اندرحوالات این چند ماه
انیسای قشنگم ، سلام ،
سلام ای تمامِ هستــیِ مامان ☺️
اومدم برات بنویسم، از حال و هوای این چند مدت،
روزایی ک خونمون پر شده از آوای قشنگت، از شیطنت های پی در پیت، از خزیدنت ک میتونی توی کل خونه ب تنهایی بری ،
انقد این روزا شیرینه ک اصلا دوست ندارم لحظه ییش رو از دست بدم،
نمیدونی چه حالی میشم ،وقتی نشستم و مشغول کاریم، ی هو متوجه میشم کنارم نیستی و رفتی برای خودت بازی میکنی توی اشپزخونه ، نمیدونی چه حالی میشم وقتی میام دنبالت میبینم تمامِ عدس ها رو از کمد در آوردی ریختی روی زمین و میپرسم کار کی بود میگی ( گه گه ) یعنی خاله غزل بعدش میخندی .
فقط کافیه توی محیطی باشم و صدات بزنم بلافاصله میای پیشم ،
روزایی بود ک نگرانت بودم ، ک مبادا تنها باشی توی مهد کودک ، همیشه اشک میریختم ولی الان وقتی میام دنبالت تو مهد کودک ، میبنیم چقد دوست پیدا کردی میان کنارت میشینن،اجازه میدن لمسشون کنی ،
چقد قشنگ تلفظ میکنی اسم هاشون رو ،
و چقد بچه های شیرین و دوست داشتنی هم هستن
هر روز سعی میکنی صداهای جدید رو ب خاطر بسپاری ، پرستار جدیدی ک باهاته توی مهد کودک بینهایت مهربون و دوست داشتنیِ، خیلی تلاش میکنه برات،
قبل از خورد کردن میوه ها ،میاره تا لمسشون کنی تا آشنا بشی باهاشون،
تلاششون بینهایت برای بهتر فهمیدن اشیای دورور ورت ،عالی بوده
الان قشنگ همه چیو تشخیص میدی
چیزایی ک من برای تک تکشون نگران بودم ،الان دارن با نوبت درست میشن و از نگرانی هام کاسته میشه حالت خوبه ،مهد کودکه عالی بوده ،من مدیون ایدا،ایلوا ،ساندارا ،واقعا بی نظیر بودن،
دخترکم ،روزایی بهتری خواهیم داشت ،
روزایی ک حالت خوبه و داری راه میری و رنگهای قشنگ رنگین کمون خدارو میبینی ،
من امید دارم ب حال خوبت، من ایمان دارم ب خدای خودم ، ایمان دارم ک خدا بهترین هارو برامون خواسته و اینها فقط و فقط امتحان الهیِ
چن تا عکس میزارم از مهد کودکت