AnisaAnisa، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

Anisa va Ghashangiyash🥰

Anisa :26 septembe 2018 / Living Sweden/❤️

آنيسا و اين روزايي ك گذشت❤️❤️❤️

سلام پرنسس من❤️  آنيسا خانم خيلي وقته نيومدم ب وبلاگت و خاطراتي ازت ثبت نكردم  معذرت ميخوام عزيزم .... ولي خيلي درگير بوديم خوشكل مامان❤️ ...وقتاي دكتر خيلي زياد داشتي ... زياد نمينويسم اينجا و نميخوام خاطرات غمگين ثبت كنم أما كلي مينويسم ك وقتي حالت خوب شد اين روزاي بد رو هيچ وقت فراموش نكنيم و بدونيم ك خداي مهربون چقد در حقمون لطف كرده ... اول اينكه ام اي ار داشتي چشم پزشكي و دكتر تغذيه هر كدوم تو ي روز و ما مجبور بوديم كل سه روز رو استشون بمونيم نياييم خونه ... فعلا منتظر جواب ام اي ار هستيم...قراره شده بفرسته براي همه ي دكتراي سوئد همشون ببين و نظر بدن بعد ب ما بگن...كه انشالله حرفاي خوب ميزنن.... نمينويسم ك چقد ح...
3 مهر 1398
1206 27 21 ادامه مطلب

اولین محرم پرنسسم....🌹❤️

    سلام دختر زیبای من...🌹.  اولین محرم زندگیت در تاریخ اول سپتمبر ٢٠١٩ و شما يازده ماه و خورده يي سن داري.... امسال محرم واسه مامان و بابا حال و هوای خاصی داشت چون اولین سالی بود که تو کنارمون بودی و خدا رو واسه داشتنت هزاران بار شکر کردیم و از خدا خواستیم به همه اونایی که آرزوی فرزند دارند ، بهشون عطا کنه...  توي اين شبا ميريم هيت و شمام هر شب بغل ماماني ....  دختر زيباي من ان شالله حسيني تربيت بشييو و حسيني وار زندگي كني ..  از خداي مهربون ميخوام وجودت رو پر از عشق حسين و خاندان حسين كنه....  انشالله شيرخواره ي امام حسين نگهدارت باشه دختره زيباي من ....&n...
15 شهريور 1398

یازهمین ماهگرد پرنسس❤️

... دختركم بي بهانه وعاشقانه مادرانه هايم را برايت مينويسم .... از اولين هاي من و تو تا بينهايت هايمان.... مينويسم تا بماند تمام لحظاتِ نابيُ كِ خودت ثبت کردی... مينويسم تا هر لحظه از بالندگيت را نفس بكشم ...یازده ماه از آغاز زندگیت میگزره و من تازه در این یازده ماه معنا و مفهوم زندگی را میدانم .... مرسی ک کنارمون  هستی زندگانیم❤️   زیبا خانم خیلی خوشحالم که هستی ....  تو این ی ماه یکی از پیشرفتات این بوده که پای چپتو بالا میاری و جورابتو در میاری .....  و‌اینکه وقتی رو ب شکم میندازمت خوشت نمیاد و خودت غلط میدی از سمت و راست رو ب پشت .... ‌&zw...
5 شهريور 1398

اش دندونی پرنسسم🥰در ده ماه و شيش روزگي🥰

لب ها شده چه خندون .... انیس داره ی دندون .... این اش دندونیشه .... بفرمایید نوش جووووون ......🥰❤️ سلام سلام ... امروز تاریخه  31jul/2019  اش دندونی گل دخترمو درست کردیم .... بهتره بگم درست کردن....مامان بزرگ و خاله جون کلی زحمت کشیدن و من فقط تماشا میکردم .... در کنار اش دندونی سفره صلوات برای اقا امام زمانم انداختیم....  الان ۱۴ تا سفره صلوات برای سلامتی و تعطیل در فرج اقا نذر گرفتن و دوتاشو انداختم....  راستی مامان بزرگ پدریتم ی زحمت کشید و ‌بوسراق درست کرد  دستش درد نكنه  باباييم پيدا داغ و سير رو درست كرد .... خال...
10 مرداد 1398

ده ماهگي پرنسس و كلي عكساي جديد❤️🥰...

  ده  ماه ِ شدي ستاره ي من...❤️ده ماه عاشقي....ده ماه دلبري...ده ماه مادري... ده ماه كودكي ... دختركم بي بهانه وعاشقانه مادرانه هايم را برايت مينويسم .... از اولين هاي من و تو تا بينهايت هايمان.... مينويسم تا بماند تمام لحظاتِ نابيُ كِ خودت ثبت کردی... مينويسم تا هر لحظه از بالندگيت را نفس بكشم ...مرسی ک هستی زندگانیم❤️ امروز ده ماهه شدي زيباي من... و كلي كاراي قشنگ انجام داديم ....براي اولين رفتيم دريا و انداختيمت تو اب.... ألبته پيشنهاد بابايي بود هاااا سه تايي رفتيم .... خوش گذشت  اولش از اب ترسيدي ولي بعدش ديگه خوشت اومد تو اين دو سه روزه هوا عالي شده هر روز برنامه اب بازي داريم و اينكه تو اين چن...
5 مرداد 1398

دندون در آوردن پرنسس🥰❤️❤️

سلام سلام سلام ....  امروز اومدم از اولین دندون انیسا که در نه ماهُ دوازده روزگي در اومده واستون بنویسم....    بعداظهر بابایی رفت فوتبال منم اومدم خونه مامان بزرگ....  نشستم بهت میوه بدن بخوری  تا قاشق رو دهنت گذاشتم دیدم خورد ب ی چیزی ی .... دوباره زدم دیدم صدا میده....  داد زدم مامان مامان انیسا دندون در اوردهههههه .،،،،،  یعنی داد زدم هااااا  هی داد میزدم  مامانم دستشو شست اومد جلو گفت ببینم  دست زد ب لثش...خندید گفت مبارک باشه  در اورده اقاااااا منو ...
23 تير 1398

9 ماهگی پرنسس خانم❤️

😍 🍎 سلام سلام سلام ....  دیروز ۲۶ یونی پرنسس خانم نه ماهه شد ... بعداظهر رفتیم با بابایی قد و وزن و چک کرد پرستار .... میخواستم تنهایی برم ولی باباییم از سرکار اومد باهم رفتیم ...: میدونی چیه تا حالا هیچ وقت تنهایی نبردمت دکتر همیشه بابا خواسته ک باشه و مارو تنها نزاره حتی ی قد و وزن ساده...❤️ خیلی دوستمون داره و ممنونم ازش واسه همه چی 🥰🌹❤️ خلاصه میخواستم واست کیک درست کنم نشد وقت دکتر داشتی ....   ب جاش امروز با دو تا از دوستام کیک درست کردیم و‌باد کنک باد کردیم .....وایییییی انقد تورو  دوس دارن ک نگووووو❤️❤️ از بس پرنسسم دوس داشتنیه❤️❤️ ...
1 تير 1398

تولد دایی جون و خاله ❤️

سلاااااام.....  امروز تولد احمد جون و غزلی بود ....  خواهر و برادر من..... (مامان انیسا 🌹) خوب بود خوش گذشت  ولی واسه انیسا زیاد جالب نبود چون سروصدا زیاد بود ... گیج شده بود ❤️ انیسا خانم  دایی جون ۱۵ ساله شد و خاله جون ۱۲ سال ... البته ی هفته دیگه مونده ولی ما جشنشو زود تر گرفتیم ....  چن روز پیشم جشن Avslutning 9am  بود یعنی کلاس نهمش تموم شد ... صب باهم رفتیم یک ساعت نیم اونجا بودیم و برگشتیم  دایی خیلی خوشحال شد مارو دید  و‌کلی عکس گرفتیم  اینم معلم فارسی دایی واقعا زن خیلی خوبی بود    عکس با خاله ج...
26 خرداد 1398