أولين شب يلدات پرنسس خانم ♥️
اسلام انيسا خانم .... يلدات مباااارك ....
ماماني امشب دوس نداشتم برم جشني ك
خاله حميرا و انجمنش گرفتن تو ناو برم
ولي مامان بزرگي خيلي أصرار كرد
بنده خدا همش سعي داره روحيه منو خوب كنه
بعد كلي جنجال رفتيم جشن
انقد خوشكل شده بودي ماماني كه نگو ♥️
بابايي سر كار بود ... ولي اومد مارو رسوند سالن بعدش ي ساعت
موند ورفت ....
اينم بگم ك اونجا گل سر سبد بودّي كرچيك ترين فرد مجلس بودي
انقد بوسيدنت همهههههههههههه حتي دوستاي بابات ..♥️♥️♥️
خوب بود مسابقه شعر يادت نره بود ..... دنس بود .... خلاصه جالب بود
بعد تمام شدن جشن دوستاي مامان فرهناز و فرزانه جون اومدن خونه ما
و ي خورده تحليل كرديم امشبو ....
راجب جن حرف زديم ....
بازي كرديم ...
الانم اونا دارن بازي ميكنن با دايي و مامان بزرگ منم دراز كشيدم
توام داري مثلا شير ميخوري ولي چشات بستس از كنارت برم بيدار ميشي قربونت بره مامان
اولين شب يلداي زندگيت عالي بود
و من فوق العاده بخاطر وجود تو خوشحال بودم مادري
دوستت دارم بهترينم♥️♥️♥️