AnisaAnisa، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

Anisa va Ghashangiyash🥰

Anisa :26 septembe 2018 / Living Sweden/❤️

ویدیو های پرنسس خانم ❤️

 سلام   سلام سلام    اینم از  ویدهات  مامان جونی ......  وقتی نپی تو باز می‌کنم   خیلی  خوشحال میشی ،،،،، اصلا دوست نداری   دیر ب دیر  نپی تو چنج کنم  مامانیم تن تن عوض میکنه  که دختری اذیت نشه❤️🥰 اینم ویدیورم وقتی میخواستی بخوابی و خیلی خوابت میومد گرفتم پرنسسم ❤️🥰 ...
17 ارديبهشت 1398

عکسای جدید آنیسا خانم❤️

وای من میمیرم وقتی اینجوری چشات پر اشک میشه 😥         سلااااام سلام سلام  اومدم با کلی عکس از انیسا خانم ....😍 پرنسس مامان و بابا ❤️🌹 مامان جان حالت بهتر شده و من الان خیالم راحت تره و میتونم عکساتو آپلود کنم  بدون استرس ..... خیلیم شیطون شدی شیرین شدی پرنسس خانم ❤️ راستی مامانی من بیشتر ازت ویدیو میگیرم تا عکس همشون ۱۰ تا ۴۰ ثانیه یین  انقد شیرینی  نگوووووو  اونا جالب‌ترن تا این عکسا انشالله بزرگ‌تر شدی همرو خودت بینی 🤗❤️ ...
9 ارديبهشت 1398

تب کردن پرنسسی❤️

  انیسا خانم ی عالمه عکسای جدید گرفتن مامانی ٫٫٫٫٫  ولی مامان جون دیشب تب داشتی از ساعت ۱۲ شب  هرکاری کردم تبت پایین نیومدن  بابایی رو بیدار کردم زنگ زد بیمارستان ۴ صبح  بردیمت بیمارستان اونجا ازت ی عالمه آزمایش گرفتن  منم گریه میکردم مامانی 😔 تا ساعت ۴ بعداظهر اونجا بودیم  همه ازمایشات خوب بود گفتن ویروسه  شیاف ایپرن دادن که قویِ ٫٫٫٫٫٫٫٫٫ الانم زیاد خوب نیستی عزیزم ناله می‌کنی و دوس داری بغلم باشی  ناز می‌کنی وااااسم  ی جور گریه می‌کنیم واسم دل آدم کباب میشه انشالله خوب میشی زووووود مامان ج...
7 ارديبهشت 1398

خاطرات سفر ب ایران❤️

سلام انیسااااا خانمممممم ،،،،،  باز اومدم بنویسم واست ،،،،،    از خاله جون و‌بچه هاش از دایی نیما جون ک برای اولین بار بود میدیدنت ،،،  خاله اینا از استرالیا اومده بودن و دو هفته زود تر از ما رفتن و فقط دو‌هفته خاطره ساختی باهاشون. مامان جون .....  چقد بغلت کرد و دوست داشت ، تو حس قشنگ خاله بودن رو تو بهش هدیه دادی پرنسس خانم 😅😅😉😛 اصلا نمیزاشت بهت نزدیک شه دخترش اخه ی خورده شیطون بود ویانا خااااانم تو رو اذیت می‌کرد ..... ۱/۵ سالش بود و شیطون و پسر خاله إید‌ن ۴ سالش بود وخیلی مودب آروم انقد نااااااازت میداد ک حد نداشت باهات حرف میزد خیلی ماه بود  تو ...
6 ارديبهشت 1398

برگشتن ب خونه ❤️

سلام سلام سلام ..... انیسا خااااانم بالاخره رسیدیم خونه....  بعد کلی انفاقااااااا کلی خستگی رسیدیم خونه .... الان تا جایی ک بتونم عکس میزارم و شروع می‌کنم ب نوشتن خاطراتت... شروع سفر میشه گفت بگم. زیاد جالب نبود تو هواپیما زیاد آروم نبودی از ۵ ساعتی ک تو هواپیما بودیم ی ساعتشو آروم بودی ،،،، فشار هوا باعث شده بود گوش درد شی و حالت تهوع بهت دست بده و بالا بیاری ،،،،  از اونجایی ک مامان تجربه ی سفر نداشت با بچه کوچیک و احتمال ندادم لباساتو کثیف کنی لباس زیاد نگرفته بودم واست مونده بودم چیکار کنم ،،، ی لباس نازک تو کوله بابایی داشتی اونو تنت کردم ،،،، منو بابا هم نوبتی بلند میشدیم تو بغلمون میگرفتیمت و را...
17 فروردين 1398

اولين سفر خارج كشور انيسا خااااانم♥️♥️

سلااام  انيسا مامانييييي ....♥️ داريم ميرم ايران....  و أولين سفر خارج از كشورت ... قراره ببرمت مشهد ماماني ....  خيلي اذيت شدي پرنسسم ... از ي طرف دل دل درد داشتي ....  خيلي شكمت گاز داشت ...از ي طرف ديگم پروزامون ي ساعت تاخير داشت،،،،  ولي همه چي بالاخره تموم شد الان نشستيم تو هواپيما و بخاطر اول از همه چكينگ شديم و خيلي اسون تَر شد كارامون  مرسي ماماني ك هستي  ساعت ٢:١٥ دقيقه ظهر پرواز داريم ٩:٣٠ ميرسيم انشالله  سفر خوبي داشته باشيم باهم  ماماني ،،،، عاشقتم  بازم ميام و مينويسم خاطرات اين ٤٣ روزي ك قراره ايران ب...
20 بهمن 1397

واكسن ٥ ماهگي و امادگي براي رفتن ب ايران ❤️

سلام انيسا مامانييييي ،،، ♥️ خيلي وقته نيومدم ب وبلاگت و چيزي ننوشتم مامان جون ببخشي عزيزه دل مامان ، چن وقت هي وقت دكتر داشتي و حسابي مشغول بودم حالمم زياد خوب نبود دلم ب نوشتن نميومد ، اما اومدم امروز بنويس واست ،،، امروز پاس پورتا اومد از سفارت ، ويزا كارتتم ي هفته پيش اومد  فعلا همه چي اوكي شده ب لطف خدا . بعد اينكه پاسپور واكنس ٥ ماهگيتو زديم اما ١٧ روز. زود تَر ب خاطر اينكه شنبه قراره بريم ايران ، دخترمو ببرم پا بوس اقا ..تا الان ك خوبي مامان تب نداشتي دردم خيلي نداشتي خدارشكر خداكنه همين جوري خوب باشي زندگيم ، امروز ي خورده وسايلاي تورو جمع و جور كردم انيسا خانم ، انشالله شنبه پرواز...
17 بهمن 1397

سال جديد 2019

سلام پرنسسم،،،،، ♥️ با اومدن تو ، تو زندگيم امسال ي جور ديگه  خاصِ برام ،،،، ي جور  ديگه احساس ارامش و خوشبختي  دارم ....    امسال ميتونه جذاب تَر باشه واسم ،،، و همه ي  اينارو  مديون وجود توام پرنسس خانم ....♥️ أروز ميكنم سال ٢٠١٩ پر از اتفاقات خوب باشه  چن تا عكسم ميزارم ازت پرنسس خانم  اينم بگم لباساي تنت اولين چيزي بود ك بابايي واست خريد اونم با هزار شوق و ذوق .... و نزاشت مامان بزرگ حساب كنه  گفتم ميخوام اولين لباسا رو خودم بخرم ....  ♥️♥️♥️ببخشي ماماني نتونستم ببرمت بيرون شب سال ن...
11 دی 1397

اولين واكسن پرنسسم♥️

سلام پرنسس خانم .... امروز صب ساعت ٩:٣٠ وقت داشتي هلسوسنترال ....  صب بابايي اومد خونه مامان بزرگي رفتيم با هم واس واكسنت ،،،،، ديشب خونه مامان بزرگ بوديم دايي جون تصادف كرده بود روز قبلش خيلي تصادف بدّي كرده بود  ولي خداروشكر حالش خوب بود فقط ماشين خاله جون ب فنا رفت بازم خدا رو هزار مرتبه شكر ك خودش حالش خوب بود .... خلاصه رفتيم اول قد و وزنت خوب بود ... قد ٦٢/٥ وزنتم ٧ كيلو  بعدش دو تا واكنس هم زمان زدن بهت ك مثلااااااااا كمتر دردت بگيره  اومديم خيلي اروم بودّي و بعدش خوابيدي  تا ساعت ٣ بعداظهر  واااااي مامان جون بعد اون كلي گريه كردي  بهت الودون دادم ك اروم ب...
6 دی 1397