AnisaAnisa، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

Anisa va Ghashangiyash🥰

Anisa :26 septembe 2018 / Living Sweden/❤️

3 ماهگيت مبارك دخترم ♥️

پرنسسم ٣ ماهگيت مبارك عزيزه دل مامان من خوشحالم ك تو زندگيم اومدي ... ماماني از اينكه واست اصلا جشني نگرفتم  خيلي ناراحتم و تو دلم اشوبه ....  جشن نگرفتم ماماني تا دور باشيم  از چشم زخم ،،،،،  دور باشيم از چشم ادمايي ك تو زندگيم بود  روحيه مامانم  خوب نبود ب خاطر مريض شدنت خيلي عذاب كشيدم دخترم...  خيلي برنامه داشتم واس جشن ب دنيا اومدنت  واس جشن انتخاب اسمت .....  ولي هيشكدومو نتونستم بگيرم  ببخشي پرنسس خانم .....  ولي اينو بدون ك خيلي دوستت دارم دختري  ♥️♥️♥️ ...
4 دی 1397

أولين شب يلدات پرنسس خانم ♥️

ا سلام انيسا خانم .... يلدات مباااارك .... ماماني امشب دوس نداشتم برم جشني ك خاله حميرا و انجمنش گرفتن تو ناو برم  ولي مامان بزرگي خيلي أصرار كرد  بنده خدا همش سعي داره روحيه منو خوب كنه  بعد كلي جنجال رفتيم جشن   انقد خوشكل شده بودي ماماني كه نگو ♥️ بابايي سر كار بود ... ولي اومد مارو رسوند سالن بعدش ي ساعت  موند ورفت .... اينم بگم ك اونجا گل سر سبد بودّي  كرچيك ترين فرد مجلس بودي  انقد بوسيدنت همهههههههههههه حتي دوستاي بابات ..♥️♥️♥️ خوب بود مسابقه شعر يادت نره بود ..... دنس بود .... خلاصه جالب بود  ب...
1 دی 1397

ي روز خيلي بد😣

سلام ماماني ،،، دلم نميخواست بيام و اين روز بد رو بنويسم  تا هي يادم بياد ولي فك كردم گفتم نه اين روزا همش  امتحان الهيِ اينجوري نميمونه كه خدا داره امتحانم ميكنه    پس بنويس تا يادت نره وقتي حالت خوب شد   خدا چقد بهت لطف و مهربوني كرده  در حقمون  امروز صب وقت دكتر داشتي ساعت هشت استشون منو بابايي اورديمت تو راه همش صلوات فرستادم  ك خبر خوب بشنم.. ولي متاسفانه برعكسش شد خيلي خبراي نااميد كننده ي دادن خيلي حرفاي سنگيني زدن اين حرفارو اميدوارم هيچ مادري نشنوه حتي دشمنام  الأنم توكلم فقط ب خوده خداس... اميد دارم من هنوزم ..... من ميدونم خدا ...
28 آذر 1397

رفتن بابايي

سلام ... انيسا خانم خيلي دلت واس بابايي تنگ شده بود ....  بابايي و دايي عليرضا رفتن وستروس ك ماشيني ك واس خاله حميرا رو ديدن بخرن .... مجبور بود تنهات بزاره دخترم... وقتي بابا رفت ماهم كلي خوش گزرونديم با دايي أينا ... همش ب خاطر بغل كردن تو دعوا بود و إز ي طرفم بابا بزرگ ميگفت بدارين بخوابه.،،،،،  شبرو همينجوري گزرونيدم كلا بيدار بوديم تا خود صب منم  ويتامينتو دادم ٨ صب بعدش تا ميخواسنم بخوابم بيدار شدي 😐😐😐 تا تا ٩/٥ بيدار بودي بعدش همش بهونه بابا رو ميگرفتي  منم زنگ زدم وقتي صدا بابا رو شنيدي ميخنديد بابا ٢٠ دقيقه باهات حرف زد و شمام خيلي أروم شدي .....  خسته شده بودي چشات هي خمار...
26 آذر 1397

اولين برف زندگي پرنسس خانم♥️

دخترم ..... اولين برفي ك در كنار منو بابايي هستي ....💋😘 و اولين ساليه ك با ديدن اين همه برف و سرما و تاركي احساس خوبي دارم من اين حسو مديون وجود توام پرنسس خانم .....😍 خيلي شديد باريده... تقريبا ٣٥ ثانت اومده ، ولي هنوز مونده ك بيشتر شه ... تو اولين برف زندگيت سرما خوردي.😣 بميرم واست خيلي اذيت شدي دخترم نفس كشيدن واست سخت بود اين خيلي لجتو در مياورد..... با دستاي كوچولوت دماغتو فشار ميدادي و گريه ميكردي ... از ي طرف ديگم دل درد ميشدي .... ولي خدارشكر بهتر شدي و تبت زياد نشد .... اميدوارم بهتر شي  پرنسس مامان .  انشالله هميشه زمستونايي عالي داشته ...
19 آذر 1397

قد و وزن و چكاپ

وااااي ماماني ديروز بردمت بيمارستان واس چكاپ و ازمايش .... خيلي خسته شدي .... خدارشكر همه چيز نرمال بود .. ..وقتي ازت ازمايش گرفتن خيلي گريه كردي ماماني بميرم برات دخترم .... از اونجام بركشتني. نميدونم چت شده بود همش گريه ميكردي ... دل درد خيلي بدّي داشتي شير منم نميخوردي... . تا خود صب منو بابا بيدار بوديم دو ساعت دوساعت شير خشك ميداديم .... خيلي نگرانت شديم مامان ولي خدارشكر بهتر شدي الانم بعد ي روز و ب شب سخت راحت خوابيدي  خيلي دوستت دارم مامان جون زووووود خوب ميشي ....♥️ ...
13 آذر 1397

مامانا لطفا تجربياتتونو در اختيارم بزارين

سلام ماماناي عزيز .... لطفا ميشه كمكم كنين ... ي دختر دوماه و ده روز دارم ... تو اين دو شب خيلي بي تأبي ميكنه قبلا دل درد ميشد اما ن ب اين اندازه ... هم دل درد ميشه خيلي شديد هم اصلا شيره خودمو نميخوره حتما بايد با شيشه شير بدم اينم بگم ك اصلا شيشه شير و پستونك رو دوس نداشت و اصلا نميخورد ..: الان تو اين دوشب همش بيداريم دو ساعت دوساعت بيدار ميشه و گريه ميكنه  ميشه بگين شما هم اين رو تجربه كردين و راه حلتون چيه  ...
13 آذر 1397

شيطونيااااات ♥️

دختر ماماني تو اين چن روزه ياد گرفتي بلند بلند ميخندي يا سروصدا ميكني از بس ديشب سرو صدات  زياد شد بابايي ذووووق كرده بود ك نگو بعدش از رو تخت بلندن كرد اينجوري انداخت رو شونش وااااااي خيلي ناز شدي مامان ♥️♥️♥️ اينم بگم  تا خودت صب بيدار بودّي همش سرو صدا ميكردي اَي جاااااانم دوستت دارم فرشته ي من  ...
12 آذر 1397

هيكلم قبل بارداري

يعني ميشه دوباره برگردم ب اين هيكل ؟؟؟ الان دوماه ميشه فارغ شدم ولي هنوز همون قد چاقم و حتي ورمم هس ... تو اين برف و سرماهم نميشه برم پياده روي چيكا كنم اخه 😣  ...
10 آذر 1397

مادرانه♥️

گرميه دستات بهم ارامش ميده دختركوچولوم....  بهترينم ....  مرسي ك اومدي تو زندگيمون ....  مرسي ك با اومدنت اميد دوباره بخشيدي ب زندگيم.... پرنسس خانم خيلي دوستت داريم .... ميسپرمت ب خدا چون ميدونم خوب ازت مراقبت ميكنه ♥️♥️ ...
10 آذر 1397